عادت به مهر، از سر ما رفته خود به خود
(عنقای عاطفت)
عادت به مهر، از سرِ ما رفته خود به خود
از چلچراغ عشق ضیا رفته خود به خود
از لابلای تودهی ابر سیاه آه
تا کوی دوست، موج دعا رفته خود به خود
نالید عندلیب که ای وای باغبان
از لالههای سرخ، صفا رفته خود به خود
عنقای عاطفت که به دل آشیانه داشت
یا با فریب ساخته یا رفته خود به خود
گفتم به چشمه از چه به مرداب می روی
گفتا که شیب حادثه را رفته خود به خود
سنگی به سینه بوسی آئینه می رود
پژواک بشکنی به هوا رفته خود به خود
تا هی زدم که راه ثواب آن طرف تر است
دیدم که دل به راه خطا رفته خود به خود
توفنده موج هستی من با فنای خویش
تا نقطه چین خط بقا رفته خود به خود
بنشین به جای خویش که دیدم ناگزیر
از یک گذا ، شاه و گدا رفته خود به خود
(ارفع) ، حدیث مسجد و میخانه کهنه شد
از خانههای خدعه، خدا رفته خود به خود
سید محمود توحیدی (ارفع کرمانی)
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم مهر ۱۴۰۴ ساعت 16:3 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب