پشتی که پیش خلق شود خم، خمیده بهْ
(کرانه تردید)
پشتی که پیش خلق شود خم، خمیده بهْ
دستی که نزد غیر بیازد، بُریده بهْ...
رویی که غیر درگه حق بر زمین رسد
نهرابه از چکاچک خوناب دیده، به
آن سینهای که درد محبت ندیده است
در زیر بار محنت دنیا لهیده به
چشمی که نیست آینهی دوست، کور باد
قلبی که نقش دوست ندارد، دریده به
زاهد، سری به نامهی اعمال خود بزن
ننگ گناه از شرف این جریده به
در کوچههای بی کسی ای ماه من متاب
پایت به کوی در به دری نارسیده به
تا چند بر کرانهی تردید ماندهاید؟
دریادلان به دامن دریا خزیده به
ما سر به شانههای قضا تکیه دادهایم
در پنجه های جبر زمان آرمیده به
یک بیشه گرگ از پس این گله میدود
از سبزه زار این رمه، روزی رمیده به
همزاد ناگزیر شب می، خمار صبح
خطّی به دور صبح و مسایش کشیده به
یک عمر قصه گفتی و ما را فریفتی
ای عقل! قصه من و تو ناشنیده به
بدمستی شبانهی (ارفع) به کوی دوست
از سوز و ساز عابد عزلت گزیده به...
سید محمود توحیدی (ارفع کرمانی)
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب