بسکه در خلوت، دوچشمم خون به دامان میکند
(خلوت چشم)
بسکه در خلوت، دوچشمم خون به دامان میکند
از صفای دیدنم ، کم کم پشیمان میکند
با گلی دلخوش، چه حاصل؟ در بهاری کاینچنین
برق حاصلسوز، تاراج گلستان میکند
نشکفد در غنچه آن گل، چون دل خونین من
کز حیا روی از نسیم صبح پنهان میکند
پنجهی بگشادهی سخت هوس باید بکار
شانه هر زلفی که میباید پریشان میکند
بعد ازین از خلق و تزویرش گذارم سر به کوه
با دل ما کی کند دیو آنچه انسان میکند؟
گر مرا نازی درین وحشتسرا باید کشید
از اجل باید که هر دشواری آسان میکند.
علی اشتری (فرهاد)
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم آبان ۱۴۰۴ ساعت 19:45 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب