(نقش خیال)

دل، از سر کویت هوس خانه ندارد
دیوانه‌ی عشقت، سرِ ویرانه ندارد

جز مِحنت و غم راه به این خانه ندارد
این خانه مگر راه به میخانه ندارد

پیمانه چه غم گر شکند محتسب شهر
مستیم از آن باده که پیمانه ندارد

دل را هوس الفت ما نیست ببینید
دیوانه سر صحبت دیوانه ندارد

مستند دو عالم همه از ساغر وحدت
خوش باش درین بزم که بیگانه ندارد

از آتش معشوق شراری بوَد این عشق
شمعی که نیفروخته پروانه ندارد

یک بار ندیدیم (نشاط) آید ازین راه
این کوچه مگر راه به میخانه ندارد؟!.

«نشاط اصفهانی»