ای دل هنوز یار نگشته است یار ما
(نظر بازی)
ای دل هنوز یار نگشته است یار ما
از جور خود ربوده ز دل اختیار ما
ما عاشقیم و غیر نظربازی ای نگار
اندر جهان نبوده و هم نیست کار ما
خوشدل نهایم و در ره مقصود روز و شب
با غم مدام میگذرد روزگار ما
برخیز ای طبیب ز بالین من ز لطف
مرهم پذیر نیست دل داغدار ما
زلفت چو شام تیره و رویت چو آفتاب
پشت فلک خمیده ز لیل و نهار ما
بدبین و بدگمان همه با یکدگر شدیم
این است ای برادر من عيب کار ما
شعر مرا هر آنکه به طوفان بدید گفت:
(صابر) به یزد شد سبب افتخار ما .
"صابر یزدی"
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۴ ساعت 23:32 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب