چنان ز بادهی عشقت شدم خراب امشب
(امشب)
چنان ز بادهی عشقت شدم خراب امشب
که نیست چشم امیدم به هیچ باب امشب
به نزد دردکشان محترمتر از شیخم
که همچو او عملم نیست در حجاب امشب
اگر گناه بوَد بوسه خوردن از لب تو
نخواهم این که کنم ذرّهای ثواب امشب
بتا به خستهدلان یک شبی ترحم کن
دمی بکن ز رقیبانم اجتناب امشب
به پای او فکنم سر هر آنچه بادا باد
به دل فتاده مرا آتش شباب امشب
ز سوز آه دلم، آگهی اگر خواهی
کشیدم از دل و جانم بشد کباب امشب
قرار و صبر و تحمل ز دست بیرون شد
ز چشم من بربودی بتا تو خواب امشب
تو ساقیا ز می ناب، ریز در جامم
که شور کرده به پا نغمهی رباب امشب
تو زاهدا مکنم عیب و سرزنش، زیرا
که حق نمیکند اعمال ما حساب امشب
دماغ جانم ازین عطرها بخشکیده است
گذشت ماهِ خدا ساقیا ! شتاب امشب
ز بس که نالهی واساقیا زدم ای دوست!
ز دست من گله دارند شیخ و شاب امشب
قرار بُرد ز من زلف بیقرار نگار
چو گیسویش شده (صابر) به پیچ و تاب امشب .
"صابر یزدی"
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب