باز غم ، معتکف دل شد و سوزاند مرا
سلام خدمت اهالی شعر و ادب
مسأله ای هست که لازم میدونم راجع بهش کمی صحبت کنم حقیر اوایل سال 92 تحت تاثیر یه سری مسائل، یه مثنوی حدودا چهل بیتی با مطلع «پدرم کله ی صبح است برو! داد نزن!» سرودم که اوایل از خوندنش ابا داشتم بخاطر فضای عریان بعضی از ابیاتش ابیات پایانی اون مثنوی تقدیم محضر امیرالمؤمنین شده بود که به همین دلیل دوستانی که شنیده بودند این کار رو از من دعوت کردن که توی جشن عید غدیر اون سال دانشگاه بخونمش. چنین هم شد و الحمدلله با اقبال مواجه شد بعد به توصیه ی همون دوستان در وبلاگم منتشرش کردم
حدود دو سال بعد کلیپی به دستم رسید که یه خانم ابیات اعتراضی این مثنوی رو با حذف ابیات مربوط به امیرالمؤمنین با زیر صدای ساز و با چند غلط خوانشی خونده بود و به نام فروغ عزیز منتشر کرده بود.
دوستان شاعر مطلع هستند که یه شاعر چه عذابی میکشه توی این شرایط از سمت دوستان عزیز و کارشناسان بزرگوار تلاش زیادی صورت گرفت که این انتساب غلط از بین بره اما هنوز هم زمزمه هایی هست...
چقدر خوب میشد اگه با یه اطلاع رسانی خوب این مشکل حل می شد...
این هم ابیاتی که بعد از شنیدن این انتساب نوشتم.
باز غم ، معتکف دل شد و سوزاند مرا
غزل غم شدم و حضرت دل خواند مرا!
پدرم! باز دهان قلمم باز شده
طبع دیوانه ی من قافیه پرداز شده
پدرم! خسته ام از هرچه سرم آوردند
خسته از هرچه سر بال و پرم آوردند
عده ای خرده گرفتند به کم صبری من
به غم و درد نهان در غزل ابری من
عده ای نیز نخواندند...ولی انگ زدند
با تعصب به سرود پسرت سنگ زدند!
بانگ وا حسرت روباه جماعت برخاست
کرکسان نیز دویدند پی کیفرخواست!
همه گفتند که این شعر، شروع بلواست
کشور ما گل و بلبل شده...نقدت بیجاست!
اندکی نقد نوشتیم...شلوغش کردند
مثنوی گفتم و تقدیم فروغش کردند
همه گفتند که حرف تو دروغ است پسر!
شعر نابت متعلق به فروغ است پسر!
قلمم سوخته دل، کنج قلمدان، نگران...
شعر من بود سند خورد به نام دگران....
"جواد بنی اسدی"