دیدی که غم به خرمن عمرم زبانه زد
(دیدی که ...)
دیدی که غم به خرمن عمرم زبانه زد
یک عمر روی شانه ی من آشیانه زد
دیدی چگونه پنجه ی بی رحم روزگار
بر کتف های زخمی من تازیانه زد
دیدی به جای غنچه گل ، بغض تو به تو
بر بوته های خشک امیدم جوانه زد
دیدی که پای درد دلم آن که میگریست
از پشت کوچه ، سنگ به ایوان خانه زد
دیدی که تند باد حوادث ز هر طرف
چون موج آرزوی مرا بر کرانه زد
دیدی چو دید خادم میخانهام ز دور
قفلی به چفت پشت در آستانه زد
دیدی کمان کشیده ز دشمن گذشت یار
وز بین دوستان دل ما را نشانه زد
دیدی چو دید بین شب و ماست الفتی
شب را خلاصه کرد و به آویز شانه زد
دیدی چو دید بخت به (ارفع) نموده پشت
او هم به سنگ تهمتم از این میانه زد
سید محمود توحیدی (ارفع کرمانی)
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۹ ساعت 1:24 توسط شمس (ساقی)
|