باد در موی تو رقصید گل افشانی را
(شهر زمستانی)
باد در موی تو رقصید گل افشانی را
ریخت بر شانه ی تو بذر پریشانی را
واژه در چشم تو آبی به تن شعر نشست
با نگاهی به لبم ریخت غزلخوانی را
دکمه از پیرهنت باز کن ای باغ انار
هدیه کن آنچه که میدانم و میدانی را
بنشین روی چمن های ترِ چشمانم
تا ببینم به تنت جامه ی عریانی را
باز کن غنچه ی لب را که گران میخندی
باز کن بر سر بازار گل ، ارزانی را
خم شدم بر ورق عمر و به خود میگویم
چه نوشته ست خدا صفحه ی پایانی را
شهر در رخوت مسموم فروخفت که کرد
محرم خانه ی ما ، غول بیابانی را
اسکلت های یخی ، سینه ی گرمی نزدند
رو به خورشید کن این شهر زمستانی را
"زنده یاد غلامرضا شکوهی"
+ نوشته شده در یکشنبه نهم آذر ۱۳۹۹ ساعت 0:16 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب