آن قدر مستم که راه خانه را گم کرده ام
(صاحبخانه را گم کردهام)
امشب از مستی ره میخانه را گم کردهام
آن قدر مستم که راه خانه را گم کردهام
در طواف کعبه میجویم خدا را ای دریغ
در میان خانه، صاحبخانه را گم کردهام
دست و پای خویش را گم کردهام از شوق دوست
در کنار یارم و جانانه را گم کردهام
خال او گم شد میان خرمن گیسوی او
دام را میبینم اما دانه را گم کردهام
گفت از زلف پریشانم چه میخواهی؟ بگو
گفتمش اینجا دل دیوانه را گم کردهام
شمع را گفتم که اینسان سوختن از بهر چیست؟
گفت: میسوزم چرا (پروانه) را گم کردهام
استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه)
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم آذر ۱۳۹۷ ساعت 2:31 توسط شمس (ساقی)
|