https://uploadkon.ir/uploads/cf4408_24شاطر-مصطفی-انتظاری-قمی.jpg

(بیوگرافی)

شادروان شاطر مصطفی انتظاری ـ متخلص به (شاطر) ـ و معروف به (شاطر مصطفی قمی) ـ فرزند مرحوم دایی رجبعلی ـ به سال 1271 خورشیدی ـ در شهر مقدس قم ـ چشم به جهان هستی گشود.

پدرش مردی بی‌علاقه به خانواده و زن و فرزند بود، از این رو شاطر مصطفی دوران کودکی را بیشتر نزد خویشان و بستگان خود بسر برد، شاطر مصطفی تا 13 سالگی بیشتر به مکتب نرفت، و فقط توانست خواندن و نوشتن را خوب بیاموزد، و معلومات مقدماتی آن زمان را که عبارت بود از خواندن کتاب‌های نصاب الصبيان و گلستان سعدی را در مکتب مرحوم ملا علی اصغر فرا گرفت، و از کودکی به کتاب‌های شعر علاقه ی بیشتری از خود نشان داد، و قریحه‌ی شاعری در او بیدار گشت.

شاطر مصطفی در جوانی به کسب و کار پرداخت، و پیشه‌ی شاطری را برگزید و در کار خود مهارت پیدا کرد، چندانکه در شهر قم به شاطری معروف خاص و عام گردید و پس از آنکه سال‌ها در زادگاه خود بدین شغل اشتغال ورزید، رهسپار تهران شد و در آنجا پس از مدتی بیکاری و سرگردانی مشغول کار گردید، در همین زمان سیل مهیبی شهر قم را ویران کرد و شاطر مصطفی ناگزیر به سراغ خانه و کاشانه از تهران به قم آمد، و خانه‌ی خود را ویران دید و چند ماهی نیز در منزل یکی از بستگانش ماند و بار دیگر به تهران عزیمت کرد، و تا پایان عمر در آن شهر به‌سر برد.

شاطر مصطفی از دانش و علم، بهره‌ی کافی نداشت، اما در عوض دارای حافظه‌‌ای قوی و محفوظات شعری‌اش بسیار بود، و گذشته از اشعار دیگر شاعران، تمامی اشعار خود را حفظ داشت، و همین محفوظات بود که او را شخص بافضیلتی معرفی می‌کرد. و چون در آن زمان سخنوری یکی از مقیاس‌‌های برتری افراد شمرده می‌شد، او از دیگران در این قسمت پیش بود، تا جایی که در سخنوری اشعاری بالبداهه می‌سرود و کسانی که محفل سخنوری، او را دیده‌اند از احاطه و تسلط او در شعر داستان‌ها می‌گویند.

سرانجام این شاعر خوش قریحه در سال 1316 شمسی ـ چشم از جهان فرو بست و به ابدیت پیوست و پیکرش و در آرامستان "ابن بابویه" تهران به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(در رثای حضرت علی اکبر)

مرا در کنج خلوت دوش عیش و غم برابر شد
نهنگ قلزم طبعم به بحر فکر اندر شد

پی تمجید وصفش عقل قاصر شد ، لسان الکن
به کف بشکست خامه، چامه در وصفش محقر شد

بلی کی وصف او گنجد ز نوک خامه در چامه
که قدر و قیمتش از کل مافيها فزونتر شد

علی اکبر ، گل باغ حسین نوباوه ی زهرا
که شبه مصطفی ختم رسل شاه فلک فر شد

بوَد عین صفات حق همه ذات و صفات او
که ذاتش علت ایجاد موجودات یکسر شد

به هستی از عدم شد هم‌قدم با واجب این ممکن
چه ممکن بلکه واجب را وجودش اصل مصدر شد

ز چهرش شمه‌ای جنات تجری تحتها الأنهار
رخ و قدّ و لب او جنت و طوبی و کوثر شد

بوَد اصل جحيم و خلد، بغض و حب آن سرور
محب و خصم او را خلد و دوزخ گاه کیفر شد

رخش مرآت حق، حق ظاهر از رخسار نیکویش
ز چهر عارض ماهش خجل خورشید خاورشد

نبی‌ رو، مرتضی ‌خو، مجتبی بو، فاطمه گیسو
قضا بازو ، قدر نیرو ، به گاهِ رزم صفدر شد

نبی جد، جدّه زهرا، ام لیلای حزین مادر
حسن عم وحسین‌اش باب وسجادش برادر شد

عمویش حضرت عباس، بن عم قاسم داماد
سکینه خواهر و امّ و اخش ليلا و اصغر شد

ولی اندر شگفتم با چنین جاه و جلال و فر
چرا در کربلا مقتول کین از تیغ و خنجر شد

چو اذن جنگ حاصل کرد از سلطان مظلومان
مصمم بر جدال فرقه ی مشئوم ابتر شد

روان شد در حرم گفتا که ای مادر حلالم کن
که از جور فلک دیدار ما در روز محشر شد

چو اندر خيمه با اهل حرم کردی وداعش را
خروش ناله از اهل حرم تا چرخ اخضر شد

پس از اذن وداع از خیمه آمد جانب میدان
به لشکر شمس خاور ظاهر از پشت تکاور شد

یکی گفتا که بی‌شک این جوان ختم رسل باشد
ز روی و موی و بوی و خوی، مانند پیمبر شد

بناگه ابن سعد بی‌حیا زد بانگ: کای لشکر
عزیز مصطفی در کربلا بی یار و یاور شد

به جسم انورش بارید شمشیر و سنان و تير
ز هجرش در حرم لیلا چو مجنون زار و مضطر شد

به گردش لشکر کوفی و شامی شد هجوم آور
مهیا آن زمان شهزاده بهر دفع لشکر شد

ز تیغ و تیر زآن لشکر برید و دوخت دست و دل
خروش الحذر از کوفیان از چرخ برتر شد

بناگه منقذ بن مره‌ی عبدی پی قتلش
به کف بگرفت شمشیر و روان چون برق آذر شد

عیان شق القمر کرد از دم شمشیر فرقش را
که خون دل به جنت جاری از مژگان حیدر شد

عنان طاقتش از کف برون شد بر زمین آمد
زمین کربلا بر قامت رعناش بستر شد

میان خاک و خون غلتید با آه و فغان گفتا :
خداحافظ پدرجان رفتم و هنگام آخر شد

به گوش شاه دین نا آشناشد ناله‌ی اکبر
برون شد از کفش صبر و قرار و هوشش از سر شد

به بالین علی اکبر شتابان آمد از خیمه
بديد اكبر ز دنیا رفته احوالش مکدر شد

لب خود بر لب اکبر نهاد و روی بر رویش
غمش بر غم فزود و اشک او چون درّ و گوهر شد

بگفتا بعد قتلت یا على افا على الدنيا
به عالم زندگی غم از غم قلبت میسر شد

خروش ناله کمتر (شاطرا) از وقعه‌ی محشر
شفیعت در جزا نزد خدا شهزاده اکبر شد

"زنده‌یاد شاطر مصطفی انتظاری"