(شب جدایی)

ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه‌ی گدایی

مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چَرد آهوی خطایی

ز فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی
که بسوخت بند بندم ز حرارت جدایی

سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گل‌ها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب‌است این، به کدام ملت‌است این
که کُشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی

به قمارخانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی

در دیر می‌زدم من که ندا ز در درآمد
که درآ، درآ (عراقی) که تو آشنای مایی

"فخرالدین عراقی"