غدیر، خاطری از گل شکفتهتر دارد
(غدیر)
غدیر، خاطری از گل شکفتهتر دارد
غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد
غدیر، از سفر حجّةالوداع هنوز
هزار خاطرهی ناب در نظر دارد
غدیر، چشم بهراه حضور مهمانیاست
که جان عاشق و چشم خدانگر دارد
چه میهمان عزیزی، که در مدینهی وحی
غم هدایت و آزادی بشر دارد
غدیر گفت: خدایا چگونه اقیانوس
به سوی «برکه ی خم» نیّت سفر دارد؟
غدیر دید که دستش تهی ز برگ و نواست
زلال روشنی از آب، مختصر دارد
به ماه گفت: برو فرشی از حریر بیار
پیام داد به خورشید چتر بردارد
به غنچه گفت: که در مقدمش تبسّم کن
به لاله گفت: که جام گلاب بردارد
::
غدیر، جلوهی سینا به خود گرفته، مگر
از اتفاق شگفت آوری خبر دارد؟
غدیر دید، که یکصد هزار دل لرزید
دل است و صحبت دلبر در او اثر دارد
غدیر و صبر و سکوت نبی مسَلّم بود
که پرده دار حرم، بیم پرده در دارد
در این مکاشفه، ناگاه دست غیب آمد
که از حقیقت اسلام پرده بردارد
امین وحی خدا گفت: یا رسول الله
بگو که شمس جمال تو یک قمر دارد
کنون که چلّه نشینان همسفر جمع اند
بگو که جامعه، حاجت به راهبر دارد
بگو به حکم صریح خدا علی مولاست
به هرکسی که ولای پیامبر دارد
عبادت دوجهان، ناز ضرب شصت علیاست
بگو کدام جوانمرد، این هنر دارد
حدیث منزلتش را بخوان در این صحرا
تلاوت از لب تو لذّت دگر دارد
بگو به عارف و عامی مراقبت بکنند
از این نهال، که هم سایه، هم ثمر دارد
غدیر و آیهی «یا اَیُّها الرَّسول» و علی
چه ارتباط عمیقی به یکدگر دارد
دلش رضا نشود جز به دوستی علی
«مگر کسی که دل از سنگ سخت تر دارد»
::
غدیر دید که بعد از نبی ورق برگشت
غدیر دید که تاریخ چشم تر دارد
غدیر دید که این شعله رو به خاموشیاست
نیاز اگرچه دوعالم به این شرر دارد
غدیر از آن چه که در سایه ی سقیفه گذشت
هنوز خون به دل و داغ بر جگر دارد
غدیر سر به کمند سقیفه و شوراست
غدیر حادثهای متّصل به عاشوراست
محمدجواد غفورزاده (شفق)