مَهی ز چرخ نبوت چو مهر، جلوه نمود
میلاد حضرت فاطمهی زهرا ( س)
(سپهر رفعت)
مَهی ز چرخ نبوت چو مهر، جلوه نمود
که پيش طلعت او مهر و ماه بُرد سجود
ستارهای بدرخشيد ز آسمان عفاف
که شد ز نور رخش خيره چشم چرخ کبود
چو بيست روز گذشت از جمادی الثانی
بزد قدم ز عدم، فاطمه به ملک وجود
به روز عيد سعيد ولادت زهرا (س)
ز لطف، حق درِ رحمت به روی خلق گشود
دميد صبح سعادت ز مشرق عصمت
نمود جلوه چو زهرا، به طالع مسعود
نمود زهره لب خود به خير مقدم باز
نواخت مشتری از شوق، چنگ و بربط و رود
به رقص آمده ناهيد زين شعف به سپهر
به کف گرفته زحل، تيغ بهر دفع حسود
فلک نموده نثار رهش کواکب را
ملک نموده به مجمر عبير و عنبر و عود
به باغ خلد شده حوريان همه مسرور
چنانکه اهل زمين جمله خرّم و خشنود
برای تهنيت از عرش فوج فوج ملک
گهی کنند نزول و گهی کنند صعود
زهی شرف که بوَد دخت احمد مرسل
زهی جلال که شد مظهر خدای ودود
محيط عصمت و عفت شفيعهی محشر
سپهر رفعت و شوکت جبيبهی معبود
اشارتی ز صفايش، صفای خلد برين
کنايتی ز قيامش، قيامت موعود
اگر اراده کند ز امر ايزد يکتا
به يک اشاره نمايد دو صد جهان موجود
ز دختری به جهان، اين همه صفات نکو
کسی نديده جز از دخت احمد محمود
بوَد کلام خدا از کلام او ظاهر
بوَد صفات خدا از صفات او مشهود
غرَض ز خلقت اشياست ذات او منظور
جهان چو قلزم و او هست گوهر مقصود
تمام، چشم شفاعت به سوی او دارند
خليل و نوح و کليم و مسيح و آدم و هود
هوای جنت و کوثر کجا به سر دارد
جبين به خاک رهش هرکه از دل و جان سود
محبّ او بوَد ايمن چو نوح از طوفان
خليل او بوَد آسوده ز آتش نمرود
به رتبهاش بوَد اين بس که خواجهی «لولاک»
هماره «امّ ابيها» به شأن او فرمود :
به ذات او نبَرد پی کسی که از غفلت
اسير دام هوا هست و پایبند قيود
کسی که شد متمسک به ذيل مرحمتش
بدون شبهه که از خوفِ روز حشر آسود
چگونه مِدحتش آرَم که همچو ذات احد
زده است خيمه برون ذاتش از جهات و حدود
ز بحر طبع گهربار، (قدسی) طوسی
به مدح و منقبت و وصفش اين چکامه سرود.
"شادروان غلامرضا قدسی"
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب