(جرم عشق)

قیامت کرده برپا یار، از قامت قیامت بین
ندیدی ار قیامت، راستی آن قدّ و قامت ببین

لب این یا ،قوتِ جان؟ یاقوت یا مرجان اهل دل
میان چشمه‌ی کوثر ،نمکزار ملاحت بین

هلاک غمزه‌ی یاریم، غمّازی تماشا کن
شهید خنجر عشقیم ،سودای شهادت بین

مقیم خاک کوی او بودم اگر چندی به خرسندی
اگر داری سری؟ با ما بیا سرّ اقامت بین

به جرم عشق، دل در بند زلف او اسیر آمد
سزا و جرم مُجرم را نگر، بند جنایت بین

هنوزم زنده بی دیدار دلبر، سخت جانم گو
هنوزم عاقل اندر بند زلفش، تاب و طاقت بین

به موری داد صد ملک سلیمان با یکی ایما
خدا را با سیه‌کارانش این لطف و عنایت بین

به زور یک نظر دل بردن از (رفعت) نبود آسان
مریزا بازوی قدرت نگر، فرّ و شجاعت بین.

"رفعت سمنانی"