قیامت کرده برپا یار، از قامت قیامت بین

(جرم عشق)

قیامت کرده برپا یار، از قامت قیامت بین
ندیدی ار قیامت، راستی آن قدّ و قامت ببین

لب این یا ،قوتِ جان؟ یاقوت یا مرجان اهل دل
میان چشمه‌ی کوثر ،نمکزار ملاحت بین

هلاک غمزه‌ی یاریم، غمّازی تماشا کن
شهید خنجر عشقیم ،سودای شهادت بین

مقیم خاک کوی او بودم اگر چندی به خرسندی
اگر داری سری؟ با ما بیا سرّ اقامت بین

به جرم عشق، دل در بند زلف او اسیر آمد
سزا و جرم مُجرم را نگر، بند جنایت بین

هنوزم زنده بی دیدار دلبر، سخت جانم گو
هنوزم عاقل اندر بند زلفش، تاب و طاقت بین

به موری داد صد ملک سلیمان با یکی ایما
خدا را با سیه‌کارانش این لطف و عنایت بین

به زور یک نظر دل بردن از (رفعت) نبود آسان
مریزا بازوی قدرت نگر، فرّ و شجاعت بین.

"رفعت سمنانی"

به نیم غمزه دلم را ربود یار از دست

(چشم پرخمار)

به نیم غمزه دلم را ربود یار از دست
که رفت مرغ قرارم ز شست و کار از دست

چه محشری‌ست که ناگاه از میان برخاست
چه فتنه بود که یکباره در کنار نشست؟

من و می از ازل این‌گونه مست و مخموریم
من از می و می از آن چشم پُرخمارِ تو مست

نقاب اگر ز رخ ای آفتاب بر فکنی
شوند خلق جهان یکسر آفتاب پرست

ز هجر بس‌که دلم رنج بُرد و درد کشید
درست گفت که پیمانه‌ی وصال شکست

به ترک چشم بگو، باز راه خلق منبد
کسی چو ناز تو ای‌شوخ راه شانه نبست

کمند زلف تو دیدی چگونه (رفعت) را
چو مرغ و ماهی بگرفت و درفکند بشست؟

"رفعت سمنانی"

به میدانِ محبّت، گرچه گویی بی سر و پایم

(کتاب عشق)

به میدانِ محبّت، گرچه گویی بی‌سر و پایم
ولی پیوسته در چوگانِ مهری عالم آرایم

بِه شیدایی شدم مشهورِ هر شهری و معذورم
که تارِ طرّه‌ی پرچینِ شوخی کرده شیدایم

شهیدِ عِشق را شهدِ محبّت زندگی بخشد
نمیرم من، اگر صد ره بِه خون شویند اعضایم

بیار آن آتشین آبِ روان و، زین روانم بر
ببار ای ابرِ رحمت! تا چو نخلِ جان به بار آیم

کی‌ام؟ با کیستم؟ از چیستم چون چرخ سرگردان؟
چرا از نغمه چون چنگم؟ چرا از ناله چون نایم؟

میانِ مجمعِ خوبان، پریشان‌تر مجو از من
دلیل، این روی و موی آن نگارِ سرو بالایم

حیاتِ جاودان دارم ز لعلِ نوشخندِ او
بِه چرخِ چهارمینِ عِشق، همرازِ مسیحایم

دلا در مشورت برگو که با این زلف و خالِ او
بِه كف زنّار گیرم، یا گِره از سبحه بگشایم؟

به خود گفتم کتابِ عِشق را خواندم ز سر تا پا
بِه لوح عاشقان دیدم که در خطّ الفبایم

نه (رفعت) هست هندو ای مسلمانان! که می‌سوزد
پس از مُردن به نارِ هجرِ خود یاری دلارایم.

"محمدصادق رفعت سمنانی"

بیوگرافی و اشعار محمدصادق رفعت سمنانی

https://uploadkon.ir/uploads/27ca13_25رفعت-سمنانی.jpg

(بیوگرافی)

شادروان محمدصادق رفعت سمنانی ـ متخلّص به (رفعت)، از شاعران دوران مشروطیّت است، که به سال 1261 خورشیدی در سمنان، چشم بع جهان هستی گشود.

رفعت به زبان عربی مسلط بود و در علوم و فلسفه و حکمت نیز وارد بوده است شهرت رفعت بیشتر به خاطر غزل‌هایش است. رفعت با عارف قزوینی رابطه‌ی نزدیک داشته و نامی از او در یک غزل خویش آورده است. اما عارف در دیوان خویش چند صفحه‌ای را به آشنائی با رفعت اختصاص داده و غزلیاتی که برای هم سروده اند را درج کرده است.

رفعت، جوانی خود را در سمنان گذراند و سپس به سفر حج رفته و بقیّه‌‌ی عمر خود را در سلک درویشان و بسیار بی‌تکلّف زیست؛ به حضرت علی بن ابی طالب(ع) و خاندان عصمت (ع) ارادتی خاص می‌ورزید و از این روی قسمتی بزرگ از دیوان او حاوی اشعار و علی‌الخصوص مسمّطهای شیوایی در مدح آن بزرگواران است.


آثار :

دیوان رفعت سمنانی در حدود هفت هزار بیت دارد و کتاب سرّالاسرار (تفسیر سوره یوسف) او نیز دارای 6 هزار بیت می‌باشد. از باقی آثارش اطلّاعی در دست نیست. خود در مقدّمه‌ی کتاب سرّالاسرار، ابیات خود را پنجاه هزار بیت ذکر می‌کند. دیوانش شامل غزلیّات، قصاید و مسمّطات است.

‌رفعت تا پایان عمر، زندگی بی‌تلکف خود را رها نکرد و تا زنده بود مجرد زیست و همسری اختیار نکرد. وی سال‌های آخر عمر را در تهران به‌سر برد و در سال 1310 خورشیدی (مطابق با ۱۳۵۰ قمری) درگذشت و پیکرش در محوطه‌ی آرامگاه شاه‌عبدالعظیم در شهر ری به خاک سپرده شد.


روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(عشق تو می‌کشاندم)

عشق تو می‌کشاندم شهر به شهر , کو به کو
مهر تو می‌دواندم پهنه به پهنه ، سو به سو

سیل سرشک و خون دل ، از دل و دیده شد روان
قطره به قطره ، شط به شط ، بحر به بحر ، جو به جو

بافته با محبتم رشته ی تار و پود جان
تار به تار ، نخ به نخ ، رشته به رشته ، پو به پو

آنچه دل از فراق تو کرد به من , نمی‌کند
آتش هجر من به من ، آب وصال او به او

بود و , نبود جز دلم ، در خم زلف او نهان
طره به طره ، خم به خم ، رشته به رشته ، مو به مو

(رفعت) و شرح عشق او تا ننهد نمی‌کند
سینه به سینه ، لب به لب ، چهره به چهره ، رو به رو

"محمدصادق رفعت سمنانی"