(مرگ من آرزو مکن)

یا به بهشت عاشقی با دل خسته رو مکن
یا چو دم از بلا زدی، قصه‌ی آبرو مکن

لذت ننگ اگر چشی، نعره ز سینه برکشی
بشنو و در هوای نام، این‌همه های‌و‌هو مکن

در کف نازدیده‌ات هر مژه خنجری بوَد
خنجر نازدیده را در جگرم فرو مکن

عاشق دلشکسته را نیمه‌شبان به خانه بر
لیک به پيش كودكان بانگ عموعمو مکن

در بر چشم روشنم با همه سر به سر منه
بر در گوش تشنه‌ام، با همه گفتگو مکن

تا نرسد بر آن گلو، پنجه‌ی خشم تیره‌ام
باده ز جام دیگران، این‌همه در گلو مکن

بوسه به مرگ می‌زند شعله‌ی عشق سرکشم
ای همه آرزوی من! مرگ من آرزو مکن

گر به‌هوای انگبین، بر سر غنچه می‌روی
شیره‌ی جان چو می‌دهد قصه‌ی رنگ و بو مکن

آینه‌هاست در دلم، ای که فریب جان دهی
دعوی پاکدامنی، این همه رو به رو مکن !

"فریدون توللی"