دل گشته بی نیاز ، ز دلدار ناز کن
دل گشته بی نیاز ، ز دلدار ناز کن
قربان طبع قانع دل ـ بی نیاز کن
از یار نازدانه ، بباید برید دل
بسپار دل به مهر مهی دلنواز کن
دست طلب دراز مکن سوی آن کسی
کز حد و مرز خویش بوَد پا دراز کن
با جغد بی مناعت اگر همنوا شوی
بهتر ز ناز بلبل خوش نغمه ساز کن
محبوب زشت صورت همراز خوشتر است
از یار ماهچهره ی افشای راز کن
درک حقیقت ار نکنی ترک کن مجاز
گر نیستی تو شیخ حقیقت مجاز کن
همچون هما به اوج فلک پر زن و مباش
چون زاغکان تازه پر و بال باز کن
دام ریا و خدعه منه پیش پای خلق
گر نیستی ز سیره ی حق احتراز کن
جرمش بتر ز ترک نماز است نزد شرع
آن کاو پی فریب کسان شد نماز کن
همچون سفینه طعمهٔ طوفان شوی اگر
غافل شوی ز موج نشیب و فراز کن
(شمس قمی) ز عزت طبع منیع تو
دل گشته بی نیاز ، ز دلدار ناز کن
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۹ ساعت 2:38 توسط شمس (ساقی)
|