(دل بی نیاز)

دل گشته بی نیاز ، ز دلدار ناز کن
 قربان طبع قانع دل ـ بی نیاز کن

از یار نازدانه ، بباید برید دل
بسپار دل به مهر مهی دلنواز کن

دست طلب دراز مکن سوی آن کسی
کز حد و مرز خویش بوَد پا دراز کن

با جغد بی مناعت اگر همنوا شوی
بهتر ز ناز بلبل خوش نغمه ساز کن

محبوب زشت صورت همراز خوشتر است
از یار ماه‌چهره ی افشای راز کن

درک حقیقت ار نکنی ترک کن مجاز
گر نیستی تو شیخ حقیقت مجاز کن

همچون هما به اوج فلک پر زن و مباش
چون زاغکان تازه پر و بال باز کن

دام ریا و خدعه منه پیش پای خلق
گر نیستی ز سیره ی حق احتراز کن

جرمش بتر ز ترک نماز است نزد شرع
آن کاو پی فریب کسان شد نماز کن

همچون سفینه طعمهٔ طوفان شوی اگر
غافل شوی ز موج نشیب و فراز کن

(شمس قمی) ز عزت طبع منیع تو
دل گشته بی نیاز ، ز دلدار ناز کن

شادروان سید علیرضا شمس قمی