علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
(غربت)
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او ، روشنی دوام نداشت
اگر به حرمت این خانهزادِ کعبه نبود
سحاب رحمت حق، بارش مدام نداشت
سوادِ چشم علی را ، اگر نمیبوسید
بهراستی حَجَرُالاَسوَد اِستلام نداشت
قسم به عشق و محبّت، پس از رسول خدا
وجود هیچکس اینقدر فیض عام نداشت
علی ، مقیم حرمخانهی صبوری بود
که داشت منزلت و دَعوِی مقام نداشت
اگرچه دست کریمش پناه مردم بود
و هیچ روز نشد شب، که بار عام نداشت
چشیده بود علی ، طعم تنگدستی را
که غیر نان و نمک سفرهاش طعام نداشت
اگرچه بود زره ، بر تن علی بیپشت
اگرچه تیغهی شمشیر او ، نیام نداشت
به بردباری این بتشکن ، مدینه گریست
که داشت قدرت و تصمیم انتقام نداشت
اگرچه باز نکردند لب به پاسخ او
علی ، مضایقه از گفتن سلام نداشت
علی ، عدالتِ مظلوم بود و تنها ماند
دریغ، امّت او شرم از آن امام نداشت
به باغ وحی ، جسارت نمود گلچینی
که از مروّت و مردی نشان و نام نداشت
شکست حُرمت و گم شد قِداسَتِ حَرَمی
که قدر و قُرب، کم از مسجدالحرام نداشت
شدند آتش و پروانه آشنا ، روزی
که شمع سوخت ولی فرصت تمام نداشت
کسی وصیّت او را نخواند یا نشنید
که آفرین به بلندای آن پیام نداشت
تو آرزوی علی بودی ای گل یاسین!
دریغ و درد که این آرزو دوام نداشت
حضور فصل خزان را به چشم خود دیدی
که با تو فاصله بیش از سه چار گام نداشت
در آن فضای غمانگیز ، فضّه شاهد بود
که غنچه طاقت غوغا و ازدحام نداشت
چرا کنار تو ، نشکفته پرپرش کردند
مگر شکوفهی آن باغ احترام نداشت؟
(شفق) نشست به خون تا همیشه وقتی دید
«نماز نافله خواندی ، ولی قیام نداشت»
محمدجواد غفورزاده (شفق)