
(بیوگرافی)
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم _ متخلص به (رودکی) زادهی اواسط قرن سوم هجری قمری (زادهی 4 دی 237) شاعر، خواننده و موسیقیدانی بود که بهعنوان نخستین شاعر برجستهای که به زبان فارسی نو سرود شناخته میشود. او که شاعر دربار سامانیان بود، بنا بر گزارشها بیش از 180/000 بیت شعر سروده، اما تنها بخش کوچکی از آثار او به جا مانده است؛ از جمله قسمتهایی از نسخهی منظومه کلیله و دمنه که مجموعهایست از حکایات هندی.
رودکی استاد شاعران آغاز قرن چهار هجری قمری ایران است. به روایتی از کودکی نابینا بوده است و به روایتی بعدها بیناییاش را از دست داد. او در روستایی به نام بَنُج در ناحیهی رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد. رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی، و پدر ادبیات فارسی دانستهاند.
پیش از وی شعر فارسی سروده میشد اما کیفیت اشعار رودکی آغازگر راه پیشرفت ادبیات فارسی بود. ریچارد فرای عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته است. در تذکرهها و کتب پارسی اشعار وی بارها ذکر شده است که همینها اساس جمعآوری دیوان وی بودند. اشعار او بارها توسط شاعران ایرانی مورد استقبال قرار گرفت و بارها در تضمینها از آنها استفاده شد.
وی در میان شاعران فارسی بسیار مورد ارج و احترام بوده و کمتر کسی زبان به نکوهش وی گشوده است. او شعر فارسی را از پیروی از شعر عربی جدا کرد و اوزان و قالبهای جدید فارسی بهوجود آورد و با ترجمهی منظومههای مختلف و سرایش اشعار حکیمانه و تعلیمی و نیز تغزلات و مدیحه راه را برای پیشرفت شعر فارسی به خوبی گشود.
رودکی در دربار امیر نصر سامانی بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد. میگویند رودکی حدود یک صدهزار بیت شعر سروده است. و در موسیقی، ترجمه و آواز نیز دستی داشته است.
رودکی در سه سال پایانی عمر مورد بیمهری امرا قرار گرفته بود. او در اواخر عمر به زادگاهش بُنَج رودک بازگشت و در همانجا به سال 329 هجری (941 میلادی) در گذشت.
او مدحکنندهی امیر سعید نصر بن احمد اسماعیل (۳۰۱–۳۳۱ هجری) امیر سامانی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث یا بانویه امیر صفاری (۳۱۱_۳۵۲ هجری)، ماکان پسر کاکی سردار دیلمی و خواجه ابوالفضل بلعمی وزیر سامانیان _ که رودکی را به نظم کلیله و دمنه انگیزاند _ بوده است. دربارهی صلههای گرانی که او از ماکان گرفت خود چنین سرود:
بداد میرِ خراسانش چل هزار درم
وز او فزونی یکپنجِ میرِ ماکان بود
رودکی فرزندی به نام عبدالله داشته است که در بیشتر تذکرهها پیش از نام خودش میآمده و از این رو به ابوعبدالله معروف شده بود.
فعالیت رودکی در شعر:
رودکی در بسیاری از موارد از اولینها در ادبیات پارسی است. او آثار بسیاری را خلق نمود که متأسفانه جز پارهای از آنها به دستمان نرسیده است. شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار عجم خود رودکی را آفرینندهٔ رباعی دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا میداند که وی صدای شادی کودکی که در حال گردوبازی کردن بود را میشنود که از فرط شادی بابت هنر بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین میگوید: «غلتان غلتان همی رود تا بن گو» دولتشاه سمرقندی (قرن نهم) در تذکرهی معروف خود آن کودک را پسر یعقوب لیث سر سلسلهی صفاریان میداند؛ و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت تأثیر قرار گرفته و به خانه میرود و بر همان وزن به شاعری میپردازد؛ و از آنجا که اشعارش در دوبیت بودند به رباعی معروف میشوند. به هر حال او را مبتکر قالب رباعی دانستهاند.
موسیقی و رودکی:
در تذکرهها آمده رودکی چنگنواز بوده است. میگویند توان و چیرگی رودکی در شعر و موسیقی به اندازهای بوده است که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد. این داستان که در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی آمده است بر این قرار است که امیرنصر سامانی (یا امیری دیگر) از بخارا به هرات میرود و دلبستهٔ هوای هرات میشود. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب میاندازد که مدت 4 سال او و ملازمانش در هرات میمانند. لشکریانش که دلتنگِ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش میدهند. رودکی نیز میدانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیفتر باشد. از این رو قصیدهای میسراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز میخواند؛ و امیر چنان تحت تأثیر قرار میگیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب میشود و مستقیم به سوی بخارا میتازد؛ و نقل است که کفشهایش را تا دو فرسنگ دنبال او میبردند؛ و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان میگیرد. البته در صحیح بودن روایات تاریخی چهارمقالهی نظامی عروضی تشکیک است. آن قصیده اینگونه است:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درُشتیهای او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا، شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
او برای سرودههای آهنگین خود یک راوی داشته که نامش احتمالاً مج یا ماج که اشعار رودکی را با صدای خوش میخوانده است. خود رودکی در شعر خود از او به نام مج یاد میکند. اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام او را ماج ثبت کرده است.

وفات :
رودکی در اواخر عمر به زادگاهش بنجرود بازگشت و سرانجام در همانجا به سال 329 هجری قمری درگذشت. اگرچه دربارهی محل دقیق دفن او اختلافاتی وجود دارد، اما مقبرهای منسوب به رودکی در نزدیکی پنجکنت تاجیکستان، امروزه بهعنوان آرامگاه رسمی او شناخته میشود. این مکان به یکی از نمادهای فرهنگی منطقه و ادبیات فارسی تبدیل شده است.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(جهان)
به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هَزارا
قضا گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی میبسوزد
چو من پروانه بر گردت هِزارا
نگُنجم در لَحَد گر زآن که لَختی
نشینی بر مزارم سوگوارا
جهان این است و چونین بود تا بود
و هم چونین بُوَد ایناند بارا
به یک گردش به شاهنشاهی آرَد
دهد دیهیم و تاج و گوشوارا
توشان زیر زمین فرسوده کردی
زمین داده مر ایشان را زغارا
از آن جانِ تو لختی خون فِسُرده
سپرده زیر پایْاندر سپارا .
«رودکی سمرقندی»