سه‌پلشک آید و، زن زاید و، مهمان برسد

(مهمان برسد)

سه‌پِلشت آید و، زن زاید و، مهمان برسد
عمّه از قم برسد ، خاله ز کاشان برسد

تلگِرافِ خبر مرگ عمو ، از تبریز
نامه‌ی رحلت دایی ز خراسان برسد

صاحب خانه و بقال محل از دو طرف
این یکی رد نشده پشت سرش آن برسد

تشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج
به سراغش زن همسایه شتابان برسد

هر بلایی به زمین می‌رسد از دور سپهر
بهر ماتم‌زده‌ی بی سر و سامان برسد

اکبر از مدرسه با دیده‌ی گریان آید
وز پی‌اش فائزه با ناله و افغان برسد

آن کند گریه که من کفش ندارم در پای
این کند ناله که کی چادر و تنبان برسد

کرده تعقیب ز هر سوی طلبکار مرا
ترسم آخر که ازین غم به لبم جان برسد

گاه از آن محکمه آید پی جلبم مأمور
گاه از نظمیه آژان پی آژان برسد

من درین کشمکش افتاده که ناگه میراب
وسط معرکه چون غول بیابان برسد

پول خواهند ز من و من که ندارم یک غاز
هرکه خواهد برسد این برسد آن برسد

من گرفتار دو صد ماتم و (روحانی) گفت:
سه‌پِلشت آید و زن زاید و مهمان برسد . ۱

"سید غلامرضا روحانی"

۱. سه‌پلشت‌، سپلشت، یعنی اتفاق ناگهانی (بدبیاری) سه‌پلشک و زپرشک هم در محاوره گفته شده اما سه پلشت صحیح‌ است.

بیوگرافی و اشعار سید غلامرضا روحانی

https://uploadkon.ir/uploads/f3a231_25سید-غلامرضا-روحانی-.jpg

(بیوگرافی)

شادروان سید غلامرضا روحانی _ متخلص به (روحانی) در 21 اردی‌بهشت 1276 در مشهد متولد شد. پدرش میرزا سید شکرالله _ متخلص به (آزادی) و جدش میرزا سید محمد تفرشی متخلص به (علی)، از شاعران دوره قاجار بودند. روحانی شاعر و طنزپرداز ایرانی بود که تخلص مستعار اشعار طنزش (اجنه) است. محمدعلی جمال‌زاده او را رئیس طایفه‌ی فکاهی‌سرایان نامیده‌ است.

انتشار اشعارش در سال 1298 در حالی که بیش از 22 سال از عمر وی نمی‌گذشت در جراید و نشریات مختلف تهران از قبیل: گل زرد، امید، نسیم شمال، ناهید و توفیق آغاز گردید.

روحانی در سال 1300 به عضویت انجمن ادبی ایران درآمد. این انجمن ابتدا در منزل شیخ‌الرئیس افسر و بعدها در منزل استاد محمد علی ناصح برقرار گردید. در سال 1302 به همکاری با بعضی کلوپ‌های نمایش و موسیقی، از جمله جامعه‌ی باربد پرداخت که استاد اسماعیل مهرتاش مؤسس آن بود. روحانی شعرهای زیادی برای نمایشنامه‌ها و پیش پرده‌ها سرود که بیشتر، درون‌مایه‌ی فکاهی داشت و بسیاری از آن‌ها بر سر زبان‌ها افتاد.

در سال 1313 مجموعه‌ای از شعرهایش با نام «طلیعه فکاهیات روحانی» با مقدمه سید محمد علی جمال‌زاده چاپ شد که در سال 1314 تجدید چاپ ولی مجدداً پس از مدت کوتاهی در بازار نایاب گردید. بعد از آن مجموعه‌ی کامل‌تری از اشعار و فکاهیات او در سال 1343 تحت عنوان: «کلیات اشعار و فکاهیات روحانی، اجنه» در انتشارات سنایی به چاپ رسید.

نظیر این‌گونه اشعار فکاهی در دوره‌ی جدید ادبیات فارسی خیلی کم و بدین مایه و معیار دیده نشده بود. به مرور ایام اشعار سید غلامرضا روحانی مصدر الهام و سرمشق گرانبهایی برای جوانان با ذوق دیگر گردید به‌طوری که امروز ایران دارای یک مکتب «فکاهی» منظوم است.

او در انجمن‌های ادبی نظیر انجمن ادبی ایران، حکیم نظامی (وحید دستگردی)، فرهنگستان (ملک‌الشعرای بهار)، انجمن ادبی شیراز، انجمن ادبی آذرآبادگان، انجمن ادبی تهران، انجمن ادبی حافظ، انجمن ادبی صائب، انجمن ادبی نصر، انجمن ادبی دانشوران، و دیگر انجمن‌ها و محافل ادبی حضور فعال داشته‌ است. روحانی در کلوپ‌های موسیقی و نمایش نیز هنرآفرین بود و ترانه‌ها و اشعاری فراوان برای کنسرت‌ها، نمایشنامه‌ها به گونه‌ی جدی و فکاهی آفریده‌ است.

تأثیر اشعار روحانی بر اجتماع:

مردم امروزه بسیاری از اشعار وی را به عنوان ضرب‌المثل به‌کار می‌برند بدون آنکه بدانند سراینده‌ی آن‌ها که بوده‌ است. از آن جمله می‌توان به موارد زید اشاره کرد:

یکی یه پول خروس

***

ماشین مشتی ممدلی
نه بوغ داره نه صندلی

***

حلوای تن تنانی
تا نخوری ندانی

***

افاده‌ها طبق طبق
سگ‌ها به دورش وق و وق

***

سه‌پلشک آید و زن زاید و مهمان برسد.

آثار :

طلیعه فکاهیات روحانی، (۱۳۱۳)،
جلد اول کلیات اشعار و فکاهیات روحانی، اجنه (۱۳۴۳)، انتشارات سنایی با مقدمه‌ای از سید محمدعلی جمال‌زاده
یکی یه پول خروس - گزیده اشعار طنز سید غلامرضا روحانی اجنّه‌

وفات :

سید غلامرضا روحانی، سرانجام در 8 شهریور 1364 در 87 سالگی در تهران درگذشت. استاد جمال‌زاده او را «رئیس طایفه‌ی فکاهی سرایان» می‌نامد و ملک الشعرای بهار نیز در شعر خود، به دنبال ایرج میرزا و سید اشرف‌الدین گیلانی (نسیم شمال) از وی یاد می‌کند.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(نکویی)

از تو دشمن چون محبت دید یارت می‌شود
دوستدار هر که گردی دوستدارت می‌شود

چون بداندیش از تو بد بیند شود بدخواه تر
ور نکویی از تو بیند شرمسارت می‌شود

ز آتش ظلم ار بسوزانی دل مظلوم را
تیره‌تر از دود آهش، روزگارت می‌شود

گر کسی را خوارسازی تا کنی خود را عزیز
عاقبت آن خوار، خار رهگذارت می‌شود

پیرو زاهد مشو بر سر لجامت می‌نهد
گاه بارت می‌کند گاهی سوارت می‌شود

شمس را کی می‌تواند دیده بیند جز در آب
باعث این فیض، چشم اشکبارت می‌شود

غم مخور (روحانیا) از تیره‌بختی‌ها که باز
شاهد اقبال، یار غمگسارت می‌شود.

"سید غلامرضا روحانی"